بسم رب المهدی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حیران کوچه های کوفه..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

وصیت نامه مسلم..

مسلم رو به محمد بن اشعث کرد وفرمود:بنده خدا!!بخدا،گمان میکنم،تو نمی توانی برایم امن بگیری، ولی آنقدر خیر داری که کسی از


اطرافیانت را بفرستی تا نزد حسین(ع)

 

برود،چرا که به گمانم او واهل بیتش امروز یا فردا به سوی شما می آیند،و ناراحتی ای که در من مشاهده می کنی به همین خاطر است و از


زبان من بگو که:مسلم بن عقیل

 

مرا نزد شما فرستاده،خودش در دست امویان اسیر شده و معلوم نیست تا شب زنده بماند! وبگو مسلم گفت:با اهل بیتت برگرد،اهل کوفه شما


را فریب ندهند،آن ها همان

 

یاران پدرتان هستند که برای رهایی از آنان آرزوی مرگ و کشته شدن می کردند!


اهل کوفه به من وشما دروغ گفتند!


و به قول دروغگو اعتمادی نیست! محمد بن اشعث گفت:بخدا این کار را انجام می دهم و به ابن زیاد هم می گویم که به شما امان داده بودم.


مسلم بن عقیل روز سه شنبه هشتم ذی الحجه سال 60در کوفه قیام کرد و درست در همین روز یعنی سه شنبه هشتم ذی الحجه یوم


الترویه،امام حسین (ع) از مکه خارج شد…

 


 1 نظر

ماه از نگاه خورشید..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

وصف علمدار کربلا..

 << رحم الله العباس،فلقد اثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه حتی قطعت یداه فابدله الله-عزوجل-بهما جناحین،یطیر بهما مع الملائکه فی الجنه،کما جعل

لجعفربن ابی طالب(ع) عندالله-تبارک وتعالی-منزله یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه>>

   



***همه شهیدان جز سید وسالارشان امام حسین(ع)؛ غبطه مقام قمر بنی هاشم (ع) را می خورند.

باید عظمت مقام شهید را در قرآن و حدی در نظر داشت و نیز شخصیت شهدای بزرگ  

صدر اسلام ونیز شهدای کربلا را ملاحظه کرد،تا اندکی ظاهر این جمله مشخص شود    

که او چه درجه ای دارد که اینان غبطه ۀن را می خورند؟؟؟





عشاق چون به درگه معشوق رو کنند


با آب دیدگان،تن خود شست وشو کنند


از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد


آن زخم را به سوزن مژگان رفو کنند


قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق


در روز محشر رتبه او آرزو کنند..




                                                                                               آب هم شرمنده ی ” عباس ” شد..

 نظر دهید »

فاصله حرّ با حبیب ابن مظاهر شدن..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

انسانی که قصد سلوک با ولیّ خدا را دارد،باید بعد از عاشورا یک سال تمرین کند و ریاضت بکشد و هر


    روز با خود بگوید:<<یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما>>.


هر روز با


خود محاسبه کند و جایگاه خود نزد سیدالشهداء (ع) را کشف کند.


باید هر روز پیش خدا به خاطر محرومیت


از بزرگان گفته اند که نوعی از گریه بر عاشورا،گریه در<<محرومیت از نصرت ولیّ خداست>> هر


رو بر امام حسین(ع) گریه کند که چرا دنیا مرا از شما جدا کرد و من به عاشورا


نرسیدم! چرا که <<بل الانسان علی نفسه بصیره>> انسان خود می داند که آیا آماده ی نصرت سیدالشهداء


(ع) بود هاست یا ن؟؟ انسان حتی می تواند به گونه ای توبه کند


که فاصله او با عاشورا برداشته شود و به سید الشهداء(ع) ملحق گردد.مثل “ابراهیم مجاب” از فرزندان


امام موسی بن جعفر (ع) که ضریح مجزایی در حرم امام حسین


(ع)دارد.


عاشورا همواره ما را به محاسبه .مراقبه می خواند.از یک طرف برای کسانی که عاشورا را


درک کرده اند مراقبه ی جدیدی آغاز می شود_ فاصله ی حرّ با حبیب ابن


مظاهر زیاد است.باید این مسیر را طی کرد تا به حبیب شدن رسید- از طرف دیگر،عده ای دیگر که از


عاشورا جا مانده اند و درعاشورایی که گذشته است در قفس و زندان


نفس خود محبوس بوده اند،یک سال فرصت دارند تا برای رفع حجاب های ظلمانی خود ریاضت بکشند.


باید بر محرومیت خود از نصرت ولیّ خدا گریه کنند..




 نظر دهید »

فاصله حرّ با حبیب ابن مظاهر شدن..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

انسانی که قصد سلوک با ولیّ خدا را دارد،باید بعد از عاشورا یک سال تمرین کند و ریاضت بکشد و هر


    روز با خود بگوید:<<یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما>>.


هر روز با


خود محاسبه کند و جایگاه خود نزد سیدالشهداء (ع) را کشف کند.


باید هر روز پیش خدا به خاطر محرومیت


از بزرگان گفته اند که نوعی از گریه بر عاشورا،گریه در<<محرومیت از نصرت ولیّ خداست>> هر


رو بر امام حسین(ع) گریه کند که چرا دنیا مرا از شما جدا کرد و من به عاشورا


نرسیدم! چرا که <<بل الانسان علی نفسه بصیره>> انسان خود می داند که آیا آماده ی نصرت سیدالشهداء


(ع) بود هاست یا ن؟؟ انسان حتی می تواند به گونه ای توبه کند


که فاصله او با عاشورا برداشته شود و به سید الشهداء(ع) ملحق گردد.مثل “ابراهیم مجاب” از فرزندان


امام موسی بن جعفر (ع) که ضریح مجزایی در حرم امام حسین


(ع)دارد.


عاشورا همواره ما را به محاسبه .مراقبه می خواند.از یک طرف برای کسانی که عاشورا را


درک کرده اند مراقبه ی جدیدی آغاز می شود_ فاصله ی حرّ با حبیب ابن


مظاهر زیاد است.باید این مسیر را طی کرد تا به حبیب شدن رسید- از طرف دیگر،عده ای دیگر که از


عاشورا جا مانده اند و درعاشورایی که گذشته است در قفس و زندان


نفس خود محبوس بوده اند،یک سال فرصت دارند تا برای رفع حجاب های ظلمانی خود ریاضت بکشند.


باید بر محرومیت خود از نصرت ولیّ خدا گریه کنند..




 نظر دهید »

فاصله حرّ با حبیب ابن مظاهر شدن..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

انسانی که قصد سلوک با ولیّ خدا را دارد،باید بعد از عاشورا یک سال تمرین کند و ریاضت بکشد و هر


    روز با خود بگوید:<<یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما>>.


هر روز با


خود محاسبه کند و جایگاه خود نزد سیدالشهداء (ع) را کشف کند.


باید هر روز پیش خدا به خاطر محرومیت


از بزرگان گفته اند که نوعی از گریه بر عاشورا،گریه در<<محرومیت از نصرت ولیّ خداست>> هر


رو بر امام حسین(ع) گریه کند که چرا دنیا مرا از شما جدا کرد و من به عاشورا


نرسیدم! چرا که <<بل الانسان علی نفسه بصیره>> انسان خود می داند که آیا آماده ی نصرت سیدالشهداء


(ع) بود هاست یا ن؟؟ انسان حتی می تواند به گونه ای توبه کند


که فاصله او با عاشورا برداشته شود و به سید الشهداء(ع) ملحق گردد.مثل “ابراهیم مجاب” از فرزندان


امام موسی بن جعفر (ع) که ضریح مجزایی در حرم امام حسین


(ع)دارد.


عاشورا همواره ما را به محاسبه .مراقبه می خواند.از یک طرف برای کسانی که عاشورا را


درک کرده اند مراقبه ی جدیدی آغاز می شود_ فاصله ی حرّ با حبیب ابن


مظاهر زیاد است.باید این مسیر را طی کرد تا به حبیب شدن رسید- از طرف دیگر،عده ای دیگر که از


عاشورا جا مانده اند و درعاشورایی که گذشته است در قفس و زندان


نفس خود محبوس بوده اند،یک سال فرصت دارند تا برای رفع حجاب های ظلمانی خود ریاضت بکشند.


باید بر محرومیت خود از نصرت ولیّ خدا گریه کنند..




 نظر دهید »

فاصله حرّ با حبیب ابن مظاهر شدن..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

انسانی که قصد سلوک با ولیّ خدا را دارد،باید بعد از عاشورا یک سال تمرین کند و ریاضت بکشد و هر


    روز با خود بگوید:<<یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما>>.


هر روز با


خود محاسبه کند و جایگاه خود نزد سیدالشهداء (ع) را کشف کند.


باید هر روز پیش خدا به خاطر محرومیت


از بزرگان گفته اند که نوعی از گریه بر عاشورا،گریه در<<محرومیت از نصرت ولیّ خداست>> هر


رو بر امام حسین(ع) گریه کند که چرا دنیا مرا از شما جدا کرد و من به عاشورا


نرسیدم! چرا که <<بل الانسان علی نفسه بصیره>> انسان خود می داند که آیا آماده ی نصرت سیدالشهداء


(ع) بود هاست یا ن؟؟ انسان حتی می تواند به گونه ای توبه کند


که فاصله او با عاشورا برداشته شود و به سید الشهداء(ع) ملحق گردد.مثل “ابراهیم مجاب” از فرزندان


امام موسی بن جعفر (ع) که ضریح مجزایی در حرم امام حسین


(ع)دارد.


عاشورا همواره ما را به محاسبه .مراقبه می خواند.از یک طرف برای کسانی که عاشورا را


درک کرده اند مراقبه ی جدیدی آغاز می شود_ فاصله ی حرّ با حبیب ابن


مظاهر زیاد است.باید این مسیر را طی کرد تا به حبیب شدن رسید- از طرف دیگر،عده ای دیگر که از


عاشورا جا مانده اند و درعاشورایی که گذشته است در قفس و زندان


نفس خود محبوس بوده اند،یک سال فرصت دارند تا برای رفع حجاب های ظلمانی خود ریاضت بکشند.


باید بر محرومیت خود از نصرت ولیّ خدا گریه کنند..




 نظر دهید »

فلسفه اشک..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

به اعتقاد شیعه گریه در مصائب اهل بیت علیهم السلام وبه ویژه بر سید الشهدا علیه السلام امری پسندیده و سازنده است،زیراک

1.این گریه ها اعلامیه مقاومت شیعه در برابرظالمان در هر زمان وهر مکانی است و به مانند صاعقه ای سوزان بساط ستمگری را یکسره 

می سوزاند.

2.گریه وسیله ایست برای سه وظیفه مهم ما نسبت به معصوم:

یعنی معرفت،محبت واطاعت..

مسرور بودن در سرور محبوب وغمگین بودن در سوگ او حاکی از ارتباط وپیوند معنوی با محبوب است..

3.این گریه ها خود عبادتی است که پاداش های فراوان اخروی در بر دارد..

امام صادق(ع) فرمود:<< اٍنّ البکاء والجزع مکروه للعبد فی کل ما جزع ما خلا البکاء والجزع علی الحسین بن علی فانه فیه ماجور>>

و…

 نظر دهید »

عاشق ها گاهی گم می شوند..خط عاشقی..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

پای خاکریز های عاشقی..

                           خیلی به خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت.


            اعتقادش این بود که اگر با معرفت بخوانی،مثل امام حسین(ع) شهید می شوی.

 

   هر صبح با زمزمه دلنشین زیارت عاشورای محمد از خواب بیدار می شدیم.آخر هم زیارت عاشورا

 

خواندنش ثمر داد. معلوم بود که همه شان

 

را با معرفت خوانده،چون وقتی شهید شد سر نداشت،مثل امام حسین(ع) ..

 

 

     

                                                                      خاطره ای از شهید محمد منوچهری.. 

 نظر دهید »

آفتاب بر نی..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

 

 می گفتند :نرو

می گفت:خدا میخواهد مرا کشته ببیند.

می گفتند :لااقل زن وبچه ات را نبر.

می گفت:خدا میخواهد آن ها را هم اسیر ببیند. 

کار این امت درست نمی شود مگر با کشته شدن من و اسیر شدن خانواده ام..






***حج را نا تمام گذاشت.حرکت کرد سمت کوفه،قبل از رفتن نامه نوشت.

از حسین بن علی به محمد بن علی واز طرف او به بنی هاشم:

هر کس با من بیاید شهید میشود وهر کس بماند پیروز نمی شود.والسلام..







***آب که می دید، گریه میکرد.پسر عمو عباسش را که می دید،گریه می کرد.

از خاک  کربلا مهر وتسبیح درست کرده بود.

آن ها را که می دید،گریه می کرد..








*** یکی از افراد فامیل پشت سرش حرف می زد.

می گفت: به ما کمک نمیکند.

غریبه ها باید بیایند به ما مخفیانه غذا بدهند.

امام که به شهادت رسید،غذای مخفیانه ی او هم قطع شد..

 نظر دهید »

شاهد وشمع..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

 شاهدی گفت به شمعی کامشب

در ودیوار،مزین کردم

دیشب از شوق،نخفتم یک دم

دوختم جامه وبر تن کردم

دوسه گوهر ز گلوبندم ریخت

بستم وباز به گردن کردم

کس ندانست چه سحر آمیزی

به پرند،از نخ وسوزن کردم

صفحه کارگه،از سوسن وگل

به خوشی چون صف گلشن کردم

تو به گرد هنر من نرسی

شمع خندید که بس تیره شدم

تا ز تاریکی ات ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو بس 

گهر اشک به دامن کردم

گریه ها کردم وچون ابر بهار

خدمت آن گل وسوسن کردم 

خوشم از سوختن خویش از آنک

سوختم،بزم تو روشن کردم

خرمن عمر من ار سوخته شد

 حاصل شوق تو،خرمن کردم

کار هایی که شمردی بر من 

تو نکردی،همه را من کردم


 نظر دهید »

بسمه تعالی سر..

12 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

 به نام نامی سر،بسمه تعالی سر

بلند مرتبه پیکر،بلند بالا سر

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد

 که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر

قسم به معنی<<لایمکن الفرار از عشق>>

که پر شده است جهان از حسین سر تاسر

نگاه کن به زمین!ما رایت الّا سر

به آسمان بنگر!ما رایت الّا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق،مباد بر بدنم

مباد جامه،مبادا کفن،مبادا سر

همان سری که یحُبُّ الجمال محوش بود

جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین ها را

که یک به یک همه بودند سروران را سر

زهیر گفت حسینا!بخواه از ما جان

حبیب گفت حبیبا!بگیر از ما سر

بنازم اُمّ وهب را به پاره ی تن گفت

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا بحال غلامش،به آرزوش رسید 

گذاشت لحظه ی آخر به پای مولا سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری است که برده برای لیلا سر

سری که احمدو محمود بود پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پراز علی شود آغوش دشت،سر تا سر

امام غرق به خون بود وزیر لب می گفت:

به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر

میان خاک کلام خدا مقطعه شد

میان خاک الف لام میم طاها سر

حروف اطهر قرآن ونعل تازه ی اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل وبخشش بود

به هر که هر چه دلش خواست داد،حتی سر

نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او

ادامه داشت ادامه سه روز…اما سر

جدا شده است وسر از نیزه ها در آورده است 

جدا شده است ونیفتاده است از پا سر

صدای آیه ی کهف الرقیم می آید 

بخوان!بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد،بمیرد آن اسلام

که آفتاب در آورد از کلیسا سر 

چه قدر زخم که با یک نسیم وا میشد

نسیم آمد وبر نیزه شد شکوفا سر

عقیله غصه ودرد وگلایه را به که گفت

به چوب،چوب محمل،نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر..

سر

 

 نظر دهید »

خجالت آب

11 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

آب هستم ،آب هستم، آب پاک

جاری ام از آسمان تاقلب خاک

گاه ابر وگاه باران می شوم

گاه از یک چشمه جوشان می شوم

گاه از یک کوه می آیم فرود

آبشار پر غرورم،گاه رود

گاه قطره ،گاه در یا می شوم

گاه در یک کاسه پیدا می شوم

روز وشب هر گوشه کاری می کنم

باغ ها را آبیاری می کنم

نیست چیزی برتر از من در جهان

زندگی از آب می گیرد نشان

گرچه آبم ،روزی اما سوختم

قطره تا دریا،سراپا سوختم

تشنه ای آمدکه سیرابش کنم

مشک خالی داد تا آبش کنم

تشنه ی آن روز من عباس بود

پاسدار خیمه های یاس بود

خون عباس علمدار رشید

قطره قطره در درون من چکید

داغ آن خون ،دلم را سوخته

آتشی در جان من افروخته

چشم هایم خواب،موجم خفته باد

آبی آرامشم ،آشفته باد!

آب هستم ؟وای من ،مرداب به

زندگی بخشم ؟نه ،مرگ وخوابم به

وای برمن ،وای برمن ، وای دل

مانده در مرداب حسرت پای دل

پیچ وتاب رودم از درد دل است

برکه از اندوه من پا در گل است

گریه ی من شر شر باران

غصه ام در گریه ها پنهان شده

 دود داغم ابرها را تیره کرد

آسمان ها را سراپا تیره کرد

آب اگر شد اشک چشم،از شرم شد

از خجالت شور وتلخ وگرم شد

آب بودم ،کربلا پشتم شکست

آبرویم رفت ،پستم ؛پست پست

حال از اکبر خجالت می کشم

از علی اصغر خجالت می کشم.

                                                             

                                                                              

 1 نظر

وعده

09 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

                …خودت می دانی که تمام قلبم برای آمدن دلگیر است با نگاه منتظرم  به هر که ،به هر سو می نگرم که شاید مرا به تو برساند نوایی نیست می شود ای اربعین مرا به وعد ه ام برسانی ؟!

 

 

آقا الوعده وفا

دعایت کرد ه ام که مرا با او همسفر کربلایت کنی او رفت ومن جا ماندم او برای همیشه زائرت شد و باز اربعین دیگر آمد ومن منتظر.

             می شود کربلاییم کنی ، صبرم به طاقت آمده ، صابرم به کویت آمده ، صبرم را به صابرت برسان.

 

                         قول می دهی؟؟!                              

 نظر دهید »

اربعین

09 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

                                                            خدا نکند پایی جا بماند اگر ماند بحق دست هایی که در کربلا جا ماند ،

                                                                                                    فقط دلی جانماند.

 

 

 

                                                                                                                                                           یم.
 نظر دهید »

جاماند ه ام

09 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

                                       جاماند ه         ام.

 محرم آمد و کشان کشان می رود ومن جاما نده ام.

                 از مسیر کربلاییت جاماند ه ام.

                  از تمام کبوتران کویت جاماند ه ام.

                              محرم تمام می شود ومن هنوز جاماند ه ام

 از امتداد مسیر آبی - اسمانیت جا ما نده ام .مرا میبری؟

از تمام خوبی هایت جا ماند ه ام.

 

 

همه می گویند از کربلا جاما ند ه اند غصه من از کربلا نیست

 من جامانده ی توم

 جامانده مرام وخلق تو

 محرم می رود ومن هنوز از گذشت  ، مر دانگی و پرواز تو جاماند ه ام

آمد ه ام مرا نیز ببری .

مانند مرغان به افلاک کشیده ات مرا نیز می بری؟؟

 جامانده مرام حسین را کجا جا می دهند ؟ آیا پناهی ،موکبی هست من از کاروانیان را جا بدهند؟؟

من از تمام خوبی ها ی زینب جا ماند ه ام به جان زینبت مرا ببر.               آمین

 نظر دهید »

دلم

09 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

سلام من به امامم

 چند صباحی است که خواستم خودمونی صحبت کنم ،تواین چند روز مهمانت بودم ولی بغضی در گلو داشتم که به هیچ احدی نگفته ونگویم . اربابا تو می دانی دلتنگم آری دلتنگ آن زائر آسمانیت هستم ،همان که تا ابد خواهم سوخت وخواهم گریست که چرا در آغوش نگرفتمش چرا بوسه گرم بر چهره خسته وغبار گرفته اش نکردم چرا در آغوش نگرفتمش چرا چرا چرا؟؟؟

میدانی ارباب

 دلگیرم چرا که میدانم شاید نتوانم روضه علی اکبر گوش کنم یا که برایش نوحه بخوانم . آخ علی اکبر مادرم مادرم.

 سلام مرا به آن زائر همیشه زیبایت برسان بگو دوستش دارم .

بگو حلالم کند بگو من نیز خسته ام به همان خستگی چهره اش که در حسرت بوسه ماند ه ام

 میمیرم ، می مانم بها یک دنیا حسرت ،آه که چرا نرفتم سوزنده است آخ جگرم که دگر تاب و تحمل برید ه ام .

تابم تاب نمی آورد بگو سلامم را به زائر زیبایت بگو که خزانم رسیده در تمام بهارم بگو بگو که به نام کلامت شاید گذری کند به احوال دل بیمارم بگو دلتنگ تمام زائرا کوی حسینم تا که شاید خبری ،نه ، نغمه خوشی ا ز آن مرغ خوش الحان برایم بیاورند.

آری دلگیرم خیلی به وسعت دوست داشتنت که چرا که خود می دانی که چند اربعین گذشت همه آمدن ولی او نیامد.

حال من ماند ه ام  و یک دنیا پر از تمام چشم به راهی ها که نمی دانم رهگذرش را در کدامین کوی به جستجو نشینم.

 دلگیرم ،به وسعت قلب علی  اصغرت .آری تمام شب را برایت به گریه می گذرانم که دلگیرم که  چرا تمام ا میدم را که شاید تمام بهانه من برا ی خندیدن ، برای حتی  یک لبخند ، تنها بهانه زندگیم را …

بس است که می دانم حتی تا روز موعود برایت    دلتنگم   یادی   گذری    احوالی که دل خوشم کنی به “سلام بر بانوی پاکدامن”

 می دانی ، می بینی ، می خندی اما ..

فقط به امید دیدارت تمام بهانه من برای تبسم اجباری . خدا نه …  پشت وپناهت.

تورا قسم به لحظه رفتنت سری هم به م

                                                    ا

                                                    د

                                                       …

 نظر دهید »

...کربلاتم.

09 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

بسم رب الحسین (علیه سلام)

  کربلا منتظر ماست….؟؟؟؟

یعنی امسال جزء دعوت شدگان هستیم؟؟؟

چندماه است که پیش تر به شما می گویم

اربعین کرب وبلا نبریم…؟؟

                        میمیرم

                                                                             

 


 نظر دهید »

حدیث دل..

06 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

حدیث دل.. 

محبت اشک می آورد واشک عشق…

  بزرگترین رزق عندالله، “حضور” است.

 مراقبه یعنی رعایت “ادب حضور”

 اول وآخر کلام شرط ورود در بهشت” تقلیل کلام” است ..

                                        برو نفست را بشکن..

 نظر دهید »

نگین خاتم در سرزمین ماتم

05 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

بارها در قاموس نامه ی زندگی  ، پرسید ه ام زندگی ،

                                                                       وفا،

                                                                                اسطوره،

                                                                                                 صبر،…

                                                                                                       چیست؟

                  واما  حسین تمام زندگی  ، وفا ،اسطوره ، صبر، 


توخود شیوه حجی ،

راه ورسم عشقی ،

آباد گر سرزمین نینوایی ،

با تو تربت از عرش هبوط کرد  و به جایگاه سجده رسید .

تو مایه حیات  نه آبروی آبی ، تو بهانه عبور صراطی برای حر . 


  صدای نفس های زینب ،

بغض ترکیده رقیه ،

حتی تاریخ برابر تو بصدا در آمده که همه ی تاریخ گشتی ای.                                         


                                    

 

 نظر دهید »

حسین پسر حیدر

02 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

 

 

     عشاق چون به درگه معشوق رو کنند

                                            با آب دیدگان تن خود شست وشو کنند

از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد

                                          آن زخم را به سوزن مژگان رفوکنند

قربان عاشقی کوی عشق

                                  در روز حشر رتبه او آرزو کنند

                      

 نظر دهید »

سبک ابا عبدالله (علیه سلام )

01 آبان 1395 توسط دلشاد يوزباش

              

 

سلام آقای خوبیها ،سلام بر آقایی که بر قلبها نه تنها بلکه بر جان ها  نیز حکومت می کند سبک زندگی ابا عبدالله عملش بود جایی که همه برای خودشان دوست داشت غلامش جوون ، حرٌ ، و…

علی اکبر را …

 دلتنگ زندگیت هستم آن زندگی که انگشتر با قابش به…. می بخشد…

    فدای سبک زندگی جوانمردانه ات…

 

 

 

 1 نظر

عاشورای مهدی..

26 مهر 1395 توسط دلشاد يوزباش

عاشورا..

در پاره ای روایات, از عاشورا به روز ظهور حضرت مهدی (عج) تعبیر شده است.

امام باقر(ع) می فرمایند:<<حضرت قائم(عج) روز شنبه که روز عاشوراست قیام میکند,روزی که امام حسین(ع) شهید شد>>.

ونیز می فرمایند:<<آیا میدانید که این روز_عاشورا_چه روزی است؟؟

همان روزی است که خداونو توبه آدم وحوا را پذیرفت,روزی است که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت وفرعون وپیروانش را غرق 

کرد وموسی بر فرعون پیروز شد. 

روزی است که ابراهیم (ع) متولد شد. روزی است که ….

 نظر دهید »

امان از دل زینب....

15 مهر 1395 توسط دلشاد يوزباش

                                         شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است

دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است

وزیده در هر جا عطر سیب حضرت عشق

قسم ب ساحت گریه قسم ب ساحت عشق

دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد

به عرش روشن کرب وبلا دلم را برد

دوباره ماه محرم,رسیده ماه عزا

غروب غربت جانکاه سید الشهدا

صدا صدای قدیمی طبل و زنجیراست

فضا فضای صمیمی ولی چه دلگیر است

خروش ناله ی حی علی العزا در راه

دوباره قافله ی روضه های ثارالله

برات گریه دوباره به چشممان دادند

به ما حسینیه ی گریه را نشان دادند

حسینیه است؟نه,خیمه؟نه,کربلا اینجاست

مزار خون خدا فی قلوب من والاست

محرم آمده آقاصدایمان کردی

برای عرض ارادت,جدایمان کردی

لیاقتی بده تا روضه خوان توباشم

عنایتی که فقط در امان تو باشم

بگیر دست مرا وقت خسته حالی ها

پری بده به دلم در شکسته بالی ها

مرا به غربت بی انتهای خود بردی

شبی که گوشه ی صحن و سرای خود بردی

هنوز ندبه ی غم در رواق تو جاریست

هنوز داغ عطش بین باغ تو جاریست

صدای مرثیه ی آب آب می آید

صدای گریه ی طفل رباب می آید

هنوز علقمه لب تشنه ی,لب سقاست

هنوز چشم حرم در مصیبتش دریاست

امید اهل حرم می رود به قربانگاه

و یا بسوی منا می رود ذبیح الله

شکسته قلب حرم,یا مجیب میگوید

نگاه خسته ای  این الحبیب میگوید

از آسمان وزمین تیر ودشنه می بارد

ز هر کرانه فقط تیغ تشنه می بارد

صدای ناله ی امن یجیب می آید

صدای روضه ی شیب الخضیب می آید

خمیده خواهری انگار میرود از حال

گمان کنم که رسیده حوالی گودال

میان هلهله ی بی امان چه می بیند؟

میان نیزه وتیر چه می بیند؟

**نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرثیه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد….

 

 

 

 

 1 نظر
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

بسم رب المهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • سلام برحسین
  • هدف امام حسین ازقیام...
  • سبک زندگی عاشورایی

Random photo

عصر عاشورا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس