...لحظه ای برای مهدی....
بقیه الله خیر لکم ان کنتم صادقین
بنشین کمی با او از زبان دل سخن گو شاید این دلتنگی ب پایان رسد و یا حداقل مرحمی باشد تا سیاهی های این دلتنگیشود کمی زدوده شود..
ولی هر چه که هست برای او دلتنگ دلتنگم..
شاید کسی تا ب حال این جمله را بکار نبرده باشد ولی نمیدانم چرا امشب دلم میخواهد با اربابم تنها سخن گویم و ب او بگویم هر چه که در دل دارم ..
دلم میخواهد امشب قربان صدقه ی مهدی (عج) بروم و ب او بگویم واقعا واز ته دل دوستت دارم..
دوست دارم امشب چشمانم را برایش خمار کنم و حلقه ی اشک را مهمان چشمانم کنم و ب او بگویم از دلتنگی هایم برایش..
از گناهانم ک هفته ای دوبار باعث گریه هایش میشوند..
میخواهم یک دل سیر برایت حرف بزنم و بعد از کمی ک دلم آرام گرفت زبان دلم را بکار گیرم و از او بپرسم آقای من ازدستم ناراحتی؟؟
دلت از من گرفته است میدانم و آهی از ته دل بکشم..
خوب میدانم آقا خوب..ک من گناه میکنم و شما بجای من توبه م؟؟ مرا ببخش..
راستی مهدی جان یادم رفت سلام..ببخشید ولی میپرسم …حالت خوب است؟؟
گریه ی دلم گریه ایست بسیار شیرین ای کاش دلم هرشب بدین حال گریان باشد..گریه ی دل را دیده ای؟! مسلما دیده ای!! امشب از اول
شب چنین گریان است , شاید عزیز از این گریه های دلم ,شاید از این چشمانم دریابد چ سخنانی با او دارم ولی هر چه هست این را میدانم
ک دیگر بیشتر از این توان گفتن ندارم..جز خجالت..
مهدی جان شرمنده ام..
محرم...
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین
وعلی عباس الحسین