بسمه تعالی سر..
به نام نامی سر،بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر،بلند بالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر
قسم به معنی<<لایمکن الفرار از عشق>>
که پر شده است جهان از حسین سر تاسر
نگاه کن به زمین!ما رایت الّا سر
به آسمان بنگر!ما رایت الّا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می روم با سر
هر آنچه رنگ تعلق،مباد بر بدنم
مباد جامه،مبادا کفن،مبادا سر
همان سری که یحُبُّ الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترین ها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا!بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا!بگیر از ما سر
بنازم اُمّ وهب را به پاره ی تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش،به آرزوش رسید
گذاشت لحظه ی آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمدو محمود بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پراز علی شود آغوش دشت،سر تا سر
امام غرق به خون بود وزیر لب می گفت:
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطعه شد
میان خاک الف لام میم طاها سر
حروف اطهر قرآن ونعل تازه ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل وبخشش بود
به هر که هر چه دلش خواست داد،حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز…اما سر
جدا شده است وسر از نیزه ها در آورده است
جدا شده است ونیفتاده است از پا سر
صدای آیه ی کهف الرقیم می آید
بخوان!بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد،بمیرد آن اسلام
که آفتاب در آورد از کلیسا سر
چه قدر زخم که با یک نسیم وا میشد
نسیم آمد وبر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه ودرد وگلایه را به که گفت
به چوب،چوب محمل،نه با زبان، با سر
دلم هوای حرم کرده است می دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر..
سر